مهموني دوستانه
پنج شنبه شب مهموني داشتيم و دوستاي هم سن و سال روژين خونمون بودند از صبحش روژين ثانيه شماري مي كرد واسه اين مهموني چون چهارتاشون هم باهم بزرگ شدند و خيلي به هم علاقه دارند اما يه وقتايي هم دعواشون مي شد و قهر مي كردند و در و مي بستند روژين نسبت به اين موضوع يه مقدار حساس تر از بقيه بچه ها بود و همش انتظار داشت كه وقتي دعواشون مي شه از روژين عزيزم طرفداري كنم . وقتي بي تفاوتي من رو مي ديد ناراحت مي شد هرچي هم بهش مي گفتم كه اونا مهمون هستند اصلا تو سرش نمي رفت كه نمي رفت . اما خيلي بهشون خوش گذشته بود . راستش رو بخواهيد خونه كلا رو هوا بود خيغ و داد بچه ها دويدناشون و بازي كردناشون . اما يه شب بود ديگه خيلي بهشون خوش گذشته بود روژين ع...
نویسنده :
مامان روژين
10:40